روزنوشت یکشنبه
































دلنوشته های دخترمردادی

smileyسلام عزیزای من خوبید ؟

امروز صبح ساعت 9مامانم منو بیدارکردکه با داداشم دارن میرن مدرسه وخرید اونا رفتند ویکم اهنگ تو رختخواب گوش دادم وبعدش بیدارشدم تلویزیون رو روشن کردم ووخونه رومرتب کردم ویکم پای نت بودم و با عالیه ومرضیه حرف زدم بعدش ابجی هم بیدارشد باهم رفتیم پایین فیلم دیدیم وصبحونه خوردیم وبا فاطمه درمورد مدرسه واسترسش حرف میزدیم که مامانم اومدند رفته بودند شهریه مدرسه من و داداشم رو بدن وبرن لوازم التحریر داداشم رو بگیرند اومدند ونمازخوندم وناهار خوردم وبابام اومد یکم پای نت بودم حوصله ام سر رفت رفتم فیلم ببینم چیزی نداشت واسه خواهرم کار دستی با موکت درست کردم واومدم بالا مامانم با خانوم همکار بابام حرف میزد بعدش نماز خوندم واومدم وب رو اپ کنم خیلی استرس مدرسه هارو دارم دعاکنیدبعدش هم شاید بریم بیرون دور بزنیم وشام ولالا

عاشقتونم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ یک شنبه 24 شهريور 1392سـاعت 19:30 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir